حال این روزها
سه شنبه, ۳۱ خرداد ۱۴۰۱، ۱۱:۴۲ ب.ظ
بی خوابی های شبانه، دلشوره ی مدام، چشمان بی روح، جسم های خسته، زبان هایی که ناگهان باهم غریب می شوند، حرف هایی که در دل می ماند و روزهای خوشی که کوتاهند..
دنیا دو رو دارد نازنین! به خوبی ها دل نبند که می گذرند و به بدی ها دل سرد نشو که می روند،
یک فصل ازاین قرن هم گذشت، اینقدر سرعت اتفاقات این سه ماهه بالا بود که هضمشان هنوز جای کار دارد...
این روزها خوشم به خوشی دوستانم و غمگینم برای غم هایی که نمیتوانم کاری برایشان انجام بدهم..
اما از میان قابهای بهار، مانده ام در شبی که راننده ای را کنار تاکسی ش دیدم که سر به زمین سفت گذاشت.. در این شهر عجیب همه چیز در هم تنیده شده...