با تو سخن می گویم...

با تو سخن می گویم...

نـوشتم نـامه ای بهر تـو ای عطرِ پریشانی
خطوطِ مبهمی از لای به لایِ دسـتِ لرزانی...

+نظرات شما برای نگارنده یادگاری باقی می مانند...

خلوتگه آخر شبم به چه چیز گذشت؟؟

فکر کردم که از کی اینقدر با خودم غریب شدم؛ کی از حرم امنتان فاصله گرفتم و کی اجازه دادم دنیا برایم ارزشمند شود؟؟

جواب؟

از وقتی نظر و حرف مردم برایم مهم شد و برایتان وقت نگذاشتم و اصلی ترین علت زندگی ام را ازیاد بردم...

بگذار دنیا باشد برای اهلش... دیگر نظراتشان برایم مهم نیست و دیگر فقط تویی در نظر و روح و جسم و تنم

و ما ادرک ماالقلب؟

و من چه میدانم قلب چیست...

  • ۰۰/۰۳/۰۹
  • قاصدک :)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی