با تو سخن می گویم...

با تو سخن می گویم...

نـوشتم نـامه ای بهر تـو ای عطرِ پریشانی
خطوطِ مبهمی از لای به لایِ دسـتِ لرزانی...

+نظرات شما برای نگارنده یادگاری باقی می مانند...

اول.شاید گره خورد به تو نزدیک تر شوم..

سه شنبه, ۸ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۲۳ ب.ظ

خدای مهربانم سلام

تو خیلی بزرگی ، خیلی بخشنده ای...

دلی داری به اندازه تمام آسمانهاو بخششی هزاران برابر قطرات آسمانها؛نعمتهایت از شمار ستارگان در آسمان شب بیشتر است و هرگاه با این همه لطفت بنده ای خطا رود،همه خیر دنیارا به پایش می ریزی؛او را سخت درآغوشت می فشاری تا از حمله شیطان درامان بماند...پدر دلسوز که فرزند ناسپاسش را به دست جلاد نمی سپارد وتوخوب میدانی که شیطان در کمین است...

بخشنده ترینم

تو به شیطان فرصت دادی؛فرصتی تا روز قیامنت چراکه اطمینان داشتی به مخلوقت که این ساخته دستت تورا سربلند میکند؛والحق هم شیطان شکست خورد و صحرای کربلا آهنربایی شد برای کشیدن قلوبی که شبطان درکمینشان است...

و همین نیز شد که هرکه ازآنجا برگشت دیگر خودش نبود و گویی همانجا شهید گشته بود...

دوستی میگفت زندگیم رادونیم کنید:قبل از کربلا و بعداز آن اما من میگویم زندگی من یک بخش بیش ندارد و آن هم تولدم در سرزمین کرب وبلا است ؛من تا قبل از آن زنده نبودم،حیات نمیدانستم چیست.تاقبل از آن همه اشکهایی که برحسینت ازچشمانم باریدن می گرفتند،به منزله لگدهایی بود که طفل برمادرش میزند،که زودتر از دنیای تاریک درون رها شود و من رها شدم؛من همانجا در کنار تل زینبیه به دنیای بیکران پاگذاشتم دنیایی که دیگر حتی بهشت نیز دربرابرش بی ارزش می نماید..دنیایی که حتی بهشت هم غبطه اش را میخورد 

صبح سه شنبه بود که پابراین دنیاگذاشتم و صبح سه شنبه بود که در کربلا متولد شدم ؛انگار سه شنبه های زندگیم گره خورده اند به ضریح وجودت وچه قدر مشعوفم از این گره های سه شنبه هایم...اصلا سه شنبه ها روزمن هستند برای خلوت کردنم وبرای بازکردن دل گرفته ام...

ای عزیز عزیزتر از جانم

روز میلاد بهترینت که او را "خلق عظیم"نامیدی،با خودت شروع به سخن کردم و به درگاهت رو آوردم که از درد من و از درون وبیرونم هیچکس چون تو آگاه نیست و توچیزی ازمن میدانی که من خودم نیزنمیدانم تا که من نیز شاید همچون قطره ای به دریای بیکران خلیفه هایت شبیه گردم...

اولیین نامه ام را نوشتم؛اولین نامه ام پست شد به سمت خودت..شروع کردم نامه هایم را ب بسم الله الرحمن الرحیم...

قاصدک جان ؛ بیا ونامه ام را به مقصد برسان...

  • ۹۴/۱۰/۰۸
  • قاصدک :)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی