نهم.کنج لب های سحر روزی تبسّم مینشیند
پنجشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۵، ۰۷:۲۴ ب.ظ
سلام صاحب دل هــــا
هرزمانی که برای شما می نویسم دنیا دیگر برایم معنایی ندارد ،وقتی تمام ذهنم پر از باشما بودن می شد، برایم مهم نبود غلطهای تایپی چه هستند یا جملات در کنارهم چه اوازی سر می دهند برایم مهم شما بودید برایم مهم شما هستید...
می خواهم دوباره بنویسم... برکت قلمم باشید، برکت دلم باشید دیگر چشم و دلم هم صدا شده اند،جذابیتهای مادی پوچی دیروز امروز بی اهمیت ترینهای زندگی ام هستند.
امروز خیلی چیزهارا دیدم امروز چشمم به روی نعمتهای ریادی باز شد، به روی دربهای بسته ای که او از رحمتش به رویمم گشوده بود اما من مثل بچه لجباز گریه میکردم و اشاره ام به همان یک در بسته و ابدا رحمتهارا نمی دیدم...
امروز عید شکرگزاری من بود.امروز دوباره با نوشتن دوست شدم...
فقط آقآ جانم قسم به قلم
لطفا در جواب قاصدک بگو خدا برکت...
خدا برکت
برو قاصدک خداهمراهت
هرزمانی که برای شما می نویسم دنیا دیگر برایم معنایی ندارد ،وقتی تمام ذهنم پر از باشما بودن می شد، برایم مهم نبود غلطهای تایپی چه هستند یا جملات در کنارهم چه اوازی سر می دهند برایم مهم شما بودید برایم مهم شما هستید...
می خواهم دوباره بنویسم... برکت قلمم باشید، برکت دلم باشید دیگر چشم و دلم هم صدا شده اند،جذابیتهای مادی پوچی دیروز امروز بی اهمیت ترینهای زندگی ام هستند.
امروز خیلی چیزهارا دیدم امروز چشمم به روی نعمتهای ریادی باز شد، به روی دربهای بسته ای که او از رحمتش به رویمم گشوده بود اما من مثل بچه لجباز گریه میکردم و اشاره ام به همان یک در بسته و ابدا رحمتهارا نمی دیدم...
امروز عید شکرگزاری من بود.امروز دوباره با نوشتن دوست شدم...
فقط آقآ جانم قسم به قلم
لطفا در جواب قاصدک بگو خدا برکت...
خدا برکت
برو قاصدک خداهمراهت
- ۹۵/۰۴/۳۱