با تو سخن می گویم...

با تو سخن می گویم...

نـوشتم نـامه ای بهر تـو ای عطرِ پریشانی
خطوطِ مبهمی از لای به لایِ دسـتِ لرزانی...

+نظرات شما برای نگارنده یادگاری باقی می مانند...

اینجا بوی کتاب می دهد

سه شنبه, ۲۶ بهمن ۱۴۰۰، ۱۱:۰۴ ب.ظ

دلتنگ باشیم، شاد باشیم، تنها باشیم، با دوست باشیم، تعطیل باشد، روز باشد، شب باشد، هرچه که باشد، گشت و گذار لا به لای کتاب‌های دوست داشتنی و صحبت درباره‌شان هیچ وقت تکراری نمی‌شود. اینجا آدم‌ها یک زبان مشترک دارند، می آیند تا لحظه‌هایی غرق شوند در ساعت شنی زمان، رویاهایشان را ببافند، جواب سوال‌هایشان را پیدا کنند، کلمه‌هایشان را به یاد آورند و جرعه ای عشق بنوشند...

 

#حکم_آنکه_تو_گویی

  • قاصدک :)

چه کرده ای؟

پنجشنبه, ۲۰ خرداد ۱۴۰۰، ۰۳:۵۳ ب.ظ

میان خاطره هایت

چه کرده ای که پس از تو

 

به هرکجا که تو بودی...

غمی نشسته به جایت؟؟

  • قاصدک :)

ما را به سخت جانی خود این گمان ... بود :)

چهارشنبه, ۱۹ خرداد ۱۴۰۰، ۰۳:۴۶ ب.ظ

الان به چی فکر می کنم؟؟

به معجزه هایت

به اینکه مطمئن شدم برای من هم معجزه ای کنار گذاشته ای..

تو را که داشته باشم، دیگر چه چیز می تواند مرا بترساند؟

تکیه گاه محکم زندگی من :)

  • قاصدک :)

فانی قریب

سه شنبه, ۱۱ خرداد ۱۴۰۰، ۰۷:۰۸ ب.ظ

و دنیا در نظر ما چقدر تغییر می کند وقتی باتو حالمان خووب شود...

و من جز تو که را دارم که حالم را بپرسد؟

و هنگامی که بندگانم از من بپرسند، پس بگو نــــــــــــــــــــزدیکم

...

نزدیکی ...

  • قاصدک :)

و دلی که دیگر دل نیست

دوشنبه, ۱۰ خرداد ۱۴۰۰، ۰۹:۱۸ ب.ظ

میدانی این دل من چقدر شکسته شده؟؟ انگار ازوقتی قرارشد درآن بدمند و پادراین دینا بگذارد، شکسته بند بود و آمد به دنیا و هرکسی هم دراین مسیر پا گذاشت برتکه ای از آن... و این دل بزرگ شد و بزرگ شد و پیوستته از خود میپرسید پس کی تمام می شود، پس کی کسی می آید که مرا دوست داشته باشد که مرا بی نیاز ازهمه کند...

فکر میکردم قراراست دیگر روزهای آرامش ببینم با آدمهایی از جنس بهشت اما.. اما بازهم تنها هستم

و من دراین دنیا کجارا دارم که سر برآغوشش بگذارم ؟اشکال ندارد، این دل به تنها بودن و تنها ماندن خوگرفته، بگذار مین چند صباح هم بگذراند، از کجا معلوم چندمدت دیگر دنیارا ببیند؟ کاش زودتر رشته اتصالش به دنیا قطع شود... کاش ... 

 

چرا این اشکها رهایم نمی کنند؟ چرا کسی مرا ازاین خلوتگاه تنهایی بیرون نمی کشد؟؟؟ چرا؟؟

  • قاصدک :)

خلوتگه آخر شبم به چه چیز گذشت؟؟

فکر کردم که از کی اینقدر با خودم غریب شدم؛ کی از حرم امنتان فاصله گرفتم و کی اجازه دادم دنیا برایم ارزشمند شود؟؟

جواب؟

از وقتی نظر و حرف مردم برایم مهم شد و برایتان وقت نگذاشتم و اصلی ترین علت زندگی ام را ازیاد بردم...

بگذار دنیا باشد برای اهلش... دیگر نظراتشان برایم مهم نیست و دیگر فقط تویی در نظر و روح و جسم و تنم

و ما ادرک ماالقلب؟

و من چه میدانم قلب چیست...

  • قاصدک :)

انتظار

جمعه, ۲ آبان ۱۳۹۹، ۱۰:۴۹ ق.ظ

مثل همان روز بارانی که گفته بودی می آیی و مرا به انتظار نگه داشتی،

همان روزی که گربه ها از شدت باران، سرگردان به دنبال پناهگاه بودند..

مثل همان روزی که برف می آمد و همه راه یخ زده اما به صوق دیدارت قدم هایم را می شماردم..

مثل همان روز آفتابی که جان می داد باهم زیر صندلی سام تکیه بدهیم و بستنی بخوریم.

راستی! قاموس انتظار چه بد طی می  کند با آدمیزاد!

چندروز به انتظارم نشسته ای ؟!

  • قاصدک :)

عهد صبحگاهی

شنبه, ۵ مهر ۱۳۹۹، ۰۶:۵۸ ق.ظ

مثلا روز اول، به یاد مولا باشی و به خودت بیایی و ببینی که وای برمنن، چقدر راه اشتباه رفته دارم و چقدر زمان جبران کم...

یا امام رضا، خسته شدم ازاین دنیا، خست ه شدم از صبرکردنها و نرسیدنها، خسته شدم از اشتباه رفتن، خسته شدم از همه چیز...

 

راه درست کدام سمت است؟ انتظار تا کی؟ صبر مرا تا کی امتحان می کنید؟

سلام علی قلب زینب الصبور...

  • قاصدک :)

کم من ثناء جمیل لست اهلا له نشرته ...

جمعه, ۴ مهر ۱۳۹۹، ۱۰:۲۱ ب.ظ

و چه خوبی هایی که لایقشان نبودم، اما من را با آن ها به مردم شناساندی...

و چه بدی هایی که از من پوشاندی، که اگر آسمان ها و زمین میدانستند، مرا در خود فرو می بردند...

 

آری؛ قسم خوردی به قلم

و من هم قسم میخورم این مدت دوری و ننوستنم سخت ترین روزهای زندگی بود..

بسم الله

به نامت و به یاریت می خواهم دوباره بنویسم... جایی دنج، تنها برای خودمان، از خودمان...

 

  • قاصدک :)

صلاح از ما چه می‌جویی که مستان را صلا گفتیم

چهارشنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۷، ۱۰:۱۹ ب.ظ

دل من شکسته بود ممنونم از شما

 من که میدانستم لیاقت ندرم

از این پس فرزندان شا را رد می کنم از همان اول که نخواهد دل خورد شود..دل سنگ شده ی من..

  • قاصدک :)